شیرین
شیرین

شیرین

خوبی و بدی دوستان!

دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور میکردند.

 بین راه سرموضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند.

 یکی از آنها از سر خشم؛بر چهره دیگری سیلی زد.دوستی که سیلی خورده بود؛ سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید، روی شنهای بیابان نوشت: امروز... بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد.

آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند.

 تصمیمگرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند.ناگهان شخصی که سیلی خورده بود؛ لغزید و در آب افتاد تا جایی که نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد.

بعد از آنکه از غرق شدن نجات یافت؛ یر روی صخره ای سنگی این جمله را حککرد: امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد.دوستش با تعجب پرسید: بعد از آنکه من با سیلی ترا آزردم؛ تو آن جمله راروی شنهای بیابان نوشتی ولی حالا این جمله را روی تخته سنگ حک میکنی؟!

دیگری لبخند زد و گفت: وقتی کسی ما را آزار میدهد؛ باید روی شنهای صحرابنویسیم تا بادهای بخشش؛ آن را پاک کنند ولی وقتی کسی محبتی در حق مامیکند باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یادهاببرد

 

---

متاسفانه توی جامعه امروز بر عکس شده خوبی ها رو زود فراموش می کنیم و بدی ها همیشه توی ذهمنون هست.

نظرات 1 + ارسال نظر
فرشید 1390,03,25 ساعت 05:18

kheyli ziba booood ien mataleb ra az kooja miyari

معمولا منابعش رو سعی می کنم ذکر کنم. به هرحال ممنون :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد