شیرین
شیرین

شیرین

نقاشی های شیرین

بزرگتر ها و کوچولو ها هر دو بخوانند:  

بدون مقدمه می خوام سابقه ای از کشیدن نقاشی ۰هنری که به اون عشق می ورزم۰ براتون بنویسم:

  

علاقه من به نقاشی از زمان بچگی شروع شد و می تونم بگم هر تکه کاغذ و مدادی که هنوز هم بیاد دستم این علاقه رو به تصویر می کشه. 

شاید متاسفانه به خاطر شرایطی که پیش آمد و کنکور و انتخاب غلط رشته تحصیلی یا چیزهای دیگه نتونستم به طور آکادمیک تحصیلاتمو در این زمینه ادامه بدم اما خوب دوست هم نداشتم بشینم  و از روی نقاشی های دیگران کپی کنم یا با رفتن به کلاس هایی که فقط ثمره اون ها داشتن چند تا تابلو برای به به گفتن فک و فامیل به دیوار های خونست خلاقیتیمو نابود کنم. 

البته جا داره از دو استاد ارجمند   نام ببرم: استاد شریفی از  بزرگان تکنیک رنگ روغن که در زمان نوجوانی ازشون این تکنیکو یاد گرفتم و  استاد بهنیا که تکنیک پاستلو از ایشون اموختم. 

فعالیت هام چندان زیاد نبودن خوب می دونید درس- کار- ازدواج -متمرکز نبودن روی یک رشته تحصیلی همت و پشتکار و هم از آدم می گیره-   

اما خدا رو شکر می کنم که هنوز خلاقیتمو ازم نگرفته -  

جاداره از برادرم تشکر کنم چون هنرمند واقعی نقاشی و بهتره بگم طراحیه و شاید اگر در موقعیت دیگری قرار میگرفت الان از بزرگترین هنرمندهای دنیا بود. ایشون سبک رئال با تکنیک خودکار مشکی رو برای اولین بار خلق کرد و الان طراح و مجری بهترین دکوریشن های داخلی و خارجیه ساختمان های مسکونی - تجاری و غیره هستن.  و من از بچگی با دیدن نقاشی کردن ایشون به لذت نقاشی پی بردم و قدم به قدم با انتقادات و آموزشاتش خلاقیت و طراحی رو در من قوی کرد.

 

حالا بگم از فعالیت های خودم: 

طی چند سال اخیر نقاشی پیک های نوروزی ۸۷-۸۸-۸۹ آموزش و پرورش رو در استان اصفهان در برخی از سال ها مثل سوم چهارم و پنجم دبستانو بر عهده داشتم و خوشحالم بگم این تجربه کوچک اما جالبی برای من بود که خالق برخی از تصاویری باشم که بچه ها در ایام عید به اون ها چشم می دوزند. یادمه زمان ما پیک ها رنگ نشده بودند و من با شوق و علاقه زیاد نه تنها پیک خودمو بلکه پیک اکثر بچه های فامیل رو حل می کردم و تمام تصاویر پیکمو رو رنگ می کردم و تو مدرسه جایزه می گرفتم اما متاسفانه هیچ وقت پیک ها رو به ما پس نمی دادن و این دلخورم می کرد.  

حالا خوشحالم که یک یادگاری کوچک واسه خودم مونده و اون هم پیک های این چند ساله! 

 

خوب غیر از این تو دانشگاه دوره ای برگزار کردم ؛دوره مقدماتی کاریکاتور چهره؛ که دو فصل بود و با کوتاه و کم بود اما تجربه خوبی برام به جا گذاشت!  

 

در حال حاضر با اینکه هدفم برای سال آینده ارائه کارهای هنری بیشتره و اینکه بتونم گالری بذارم اما سفارشات نقاشی و تابلو رو برای کودکان قبول می کنم  

 

با ابعاد- رنگ زمینه و طرح دلخواه  برای اتاق بچه های نازنین!!!

 

اندکی آهسته

اندکی آهسته...

 

  

در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد.

 

این مرد در عرض 30 دقیقه، شش قطعه ازبهترین قطعات باخ را نواخت.

 

از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهایشان به سمت مترو هجوم آورده بودند.

 

سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد.

 

از سرعت قدمهایش کاست و چند ثانیه ای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد.

 

یک دقیقه بعد، ویلونزن اولین انعام خود را دریافت کرد.

 

خانمی بی آنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسه اش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد.

 

چند دقیقه بعد، مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود، به دیوار پشت سر تکیه داد، ولی ناگهان نگاهی به ساعت خود انداخت وبا عجله از صحنه دور شد.

 

کسی که بیش از همه به ویلون زن توجه نشان داد، کودک سه ساله ای بود که مادرش با عجله و کشان کشان به همراه می برد. کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویلونزن پرداخت، مادر محکم تر کشید وکودک در حالیکه همچنان نگاهش به ویلون زن بود، بهمراه مادر براه افتاد، این صحنه، توسط چندین کودک دیگرنیز به همان ترتیب تکرار شد، و والدینشان بلا استثنا برای بردنشان به زور متوسل شدند.

 

در طول مدت 30 دقیقه ای که ویلون زن می نواخت، تنها شش نفر، اندکی توقف کردند. بیست نفر انعام دادند، بی آنکه مکثی کرده باشند، و سی و دو دلار عاید ویلون زن شد.

 

وقتیکه ویلون زن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد، نه کسی متوجه شد، نه کسی تشویق کرد، ونه کسی او را شناخت.

 

هیچکس نمیدانست که این ویلون زن همان "جاشوا بل" (Jashua Bell) یکی از بهترین موسیقی دانان جهان است، و نوازنده ی یکی از پیچیده ترین قطعات نوشته شده برای ویلون به ارزش سه ونیم میلیون دلار، میباشد.

 

جاشوا بل، دو روز قبل از نواختن در سالن مترو، در یکی از تئاتر های شهر بوستون، برنامه ای اجرا کرده بود که تمام بلیط هایش پیش فروش شده بود، وقیمت متوسط هر بلیط یکصد دلار بود.

 

این یک داستان حقیقی است، نواختن جاشوا بل در ایستگاه مترو توسط واشینگتن پست ترتیب داده شده بود، وبخشی از تحقیقات اجتماعی برای سنجش توان شناسایی، سلیقه و الوویت های مردم بود.

 

نتیجه:

 

آیا ما در شرایط معمولی و ساعات نامناسب، قادر به مشاهده ودرک زیبایی هستیم؟

 

لحظه ای برای قدردانی از آن توقف میکنیم؟

 

آیا نبوغ و شگرد ها را در یک شرایط غیر منتظره میتوانیم شناسایی کنیم؟

 

یکی از نتایج ممکن این آزمایش میتواند این باشد:

 

اگر ما لحظه ای فارغ نیستیم که توقف کنیم و به یکی از بهترین موسیقی دانان جهان که در حال نواختن یکی از بهترین قطعات نوشته شده برای ویلون است، گوش فرا دهیم ،چه چیز های دیگری را داریم از دست میدهیم؟ 

 

 

یک توضیح کوچک: این متن از طریق ایمیل برای من رسیده و پوزش می خوام که منبعش رو نمی دونم به هر حال از نویسنده اش ممنونم ...

آداب میزبانی

امروز به یک سری رفتارها و گفتارها فکر می کردم و سعی کردم اون رو در قالب یک آموزه که در ذهن ها ماندگار باشه بیارم. 

تو برنامه   ؛ بفرمایید شام ؛ یک نکته ای دیدم که دقیقاْ ‌اون رو تجربه کردم و بهش رسیدم. 

دیدی بعضی وقتا یه جا میری مهمانی و ازتون پذیرایی می شه ولی حس می کنید کسی که داره بهتون تعارف می کنه یا پذیرایی می کنه چه قدر با اکراه این کارو انجام میده؟؟؟؟؟؟؟ 

چه احساسی دارید؟ 

واقعاْ‌ وقتی کسی کاری براتون انجام می ده و با حالتی شبیه به منت آیا اون کار یا محبت به دلتون می شینه؟ مطمئناْ‌نه . 

 حالا فکر کن جایی بری و کسی ازت پذیرایی می کنه با کلماتی مانند: ایش- چه قدر خسته شدیم ها- چه قدر باید کار کنیم و از این قبیل کلمات جلوت کارد و بشقاب بگذاره یا میوه تعارف کنه یا میز ناهار یا شام رو بچینه... 

 البته شاید خود میزبان توجهی نکنه یا جور دیگه قضیه رو ببینه اما به نظر من این که تو بعضی خونه ها آدم اشتهاش باز می شه و دوست داره بیشتر به اونجا بره یکی از دلایلش همینه. 

زمانی که من مجرد بودم خیلی وقت ها مهمان هایی داشتیم که  من اون شب حوصله دیدنشون رو نداشتم و شاید غریبه هم نبودن اما خوب من خسته بودم (البته اینم بگم که هیچ وقت نشده بود که دوست نداشته باشم پذیرایی کنم - من مهمونم از هر سنی و هر کس که باشه افت کلاس نمی دونم که جلوش خم و راست بشم) خلاصه اون موقع ها به خاطر کمک به مامان پذیرایی های اولیه با من بود و یادمه مامانم همیشه می گفت : 

۱- سعی کن از بزرگ به کوچک تعارف رو شروع کنی اما هیچ وقت یه نفر رو رد نکن و سراغ بعدی بری حتی اگه کوچولو بود. 

۲- اول جلوی غریبه ها بگیر بعد اعضای خانواده حتی اگه مهمون ۵ سالش بود . (که این اصلاْ تو خانه های قدیمی رسم نیست : اول بابا بعد مامان بعد داداش و خواهر بزرگ بعد خاله عمو دایی عمه بعد خواهر و برادر تو خونه ای (که یه وقت ناراحت نشن) بعد هم اگه شد مهمون بیچاره... 

۳- اگه مهمونت قدیمی بود و با فرهنگ سنتی : اول جلوی آقا بگیر و اگر امروزی بود و روشنفکر اول جلوی خانم lady is first- این هم زیاد با خونه های سنتی سازگار نیست - به خصوص اگر میزبان خانم باشد.

4- این قانون واسم از همه مهم تر بود و به بقیة قوانین ارجحه : اول اونی که غریبه تره -  مثلاً‌ اول شوهر عمه بعد عمه- اول شوهر خاله بعد خاله- اول زن دایی بعد دایی- اول زن عمو بعد عمو و ....  

تو بعضی خونه ها به مهمونی که میری صد رقم غذا جلوت میذارن - شیش بار می گن بفرمایید اما خوبه یه تعارف کوچک باشه و به دل باشه.

پس چه خوبه که اگه کسی به منزل ما میاد حتی اگه اون روز حوصله نداریم خسته ایم یا اصلاْ‌ میزبان کس دیگری است و ما فقط همکاری می کنیم یا حتی از مهمونه خوشمون نمیاد : بدون قرقر کردن - با روی باز - و با رضایت تعارف کنیم و اگه واقعاْ‌ خسته ایم بنشینیم و بدون تعارف به مهمانمان بگیم : 

ما با شما تعارف نداریم خودتون از خودتون پذیرایی کنید.  

به همین سادگی و بسیار زیباتر از قبل. 

لازم است گاهی ...

لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به آن خانه برگردی یا نه؟
 
 
لازم است گاهی از مسجد، کلیسا  بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه می بینی ترس یا حقیقت؟
 
 
 
لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟
 
 
 
لازم است گاهی درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟
 
 
 
لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی، گوگل و ایمیل و فلان را بی‌خیال شوی، با خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا نه؟
 
 
 
لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟
 
 
 
 
لازم است گاهی عیسی باشی، ایوب باشی، انسان باشی ببینی می‌شود یا نه؟ 
 
 
و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و از خود بپرسی که سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم آیا ارزشش را داشت؟  
 
 
 
توضیح: این متن از طریق ایمیل برای من ارسال شده منبعش ذکر نشده و از این طریق از نویسنده پوزش می طلبم

تست شخصیت و موقعیت فعلی زندگی شما! جالبه

تست شخصیت سنجی جالب

ابتدا مطمئن شوید به اندازه کافی وقت دارید و می توانید فکرتان را متمرکز نمائید.

برای انجام این آزمون باید تصویر موقعیتهای گفته شده را به ذهن بیاورید و خود را در آن موقعیت قرار دهید.


جنگل
خود را دریک جنگل مجسّم کنید و به سوالات زیر پاسخ دهید:
آیا جنگلی که در آن هستید تاریک است یا روشن؟
الف) من خود را در جنگلی در روشنایی روز می ‌بینم.
ب) من خود را در جنگلی در شب می ‌بینم.
پ) من خود را در جنگلی در هنگام غروب،یا طلوع خورشید می ‌بینم. نه کاملاً تاریک و نه کاملاً روشن.
آیا راهی در میان جنگل وجود دارد؟
الف) بله
ب) نه


فنجان
حال از شما می ‌خواهیم که به میان جنگل بروید.
فنجانی را می ‌بینید. چه شکلی است؟
الف) فنجان به نظر من با ارزش می ‌آید.
ب) فنجان به نظر من ارزش چندانی ندارد.
با آن چکار می ‌کنید؟
الف) رهایش می ‌کنم و از کنارش می ‌گذرم.
ب) ار زمین برمی ‌دارمش و سپس دوباره به زمین می ‌اندازمش.
پ) از آن استفاده می ‌کنم و سپس آن را همانجا رها می ‌کنم.
ت) بر می ‌دارمش و با خودم می ‌برم.


آب
به راهپیمایی در جنگل ادامه می ‌دهید تا به آبی می ‌رسید.
آبی که می ‌بینید چه شکلی است؟
الف) گودالی است که آب باران در آن جمع شده است.
ب) برکه
پ) رود کوچک
ت) رودخانه
ث) دریاچه
ج) اقیانوس
 


آیا آبی که می ‌بینید جریان دارد؟
الف) بله (تند)
ب) بله (کند)
پ) نه (آرام و بی‌جنب‌وجوش)
ت) نه (کاملاً راکد)


آب چه عمقی دارد؟
الف) خیلی کم
ب) می ‌توانم در آن بایستم
پ) از قد من بیشتر است.
ت) خیلی عمیق است.


باید از آب عبور کنید. چگونه این کار را می ‌کنید؟
الف) پیاده به آب می ‌زنم یا شنا می ‌کنم.
ب) آن را دور می ‌زنم.
پ) از روی پل رد می ‌شوم.
ت) از قایق یا کشتی استفاده می ‌کنم.

خرس
به راهتان در جنگل ادامه می ‌دهید که ناگهان با خرسی مواجه می ‌شوید.
چه نوع خرسی است؟
الف) یک خرس کوچولوی خوشگل
پ) یک خرس بزرگ و واقعی
آن خرس چکار می ‌کند؟ (نزدیکترین گزینه را انتخاب کنید.)
الف) خرس متوجه من نشده است.
ب) خرس متوجه من شده و دارد با خودش بازیهای قشنگی می ‌کند.
پ) خرس متوجه من شده ولی با من کاری ندارد و سرگرم کار خودش است.
ت) خرس متوجه من شده و به نحو تهدیدآمیز و ترسناکی به من نگاه می ‌کند.
ث) هیچکدام ... صاف دارد به طرف من می ‌آید.
شما باید به راهتان ادامه دهید. با آن خرس چکار می ‌کنید؟
الف) کار خاصی نمی ‌کنم. خیلی کوچولو وخوشگل است و به فکر این هستم که آن را بغل کنم و همراه خود ببرم.
ب) به آن توجهی نمی ‌کنم و راهم را ادامه می ‌دهم.
پ) قبل از آن که مرا ببیند از آنجا دور می ‌شوم.
ت) بالای درخت می ‌روم یا پنهان می ‌شوم.
ث) می ‌ایستم و با آن مقابله می ‌کنم. من پیروز خواهم شد.
ج) می ‌ایستم و مقابله می ‌کنم. کمی زخمی می ‌شوم.
چ) هیچکدام از این گزینه‌ها به انتخاب من نزدیک نیست.

ساحل
به راهتان ادامه می ‌دهید تا به ساحلی می ‌رسید.
چند نفر آدم در آنجا می ‌بینید؟
الف) صدها و شاید هزاران نفر.
ب) 20 تا 100 نفر
پ) یکیا دو نفر
ت) هیچکس
فاصله شما از آنها چقدر است؟
الف) آنقدر نزدیکند که می ‌توان با آنها صحبت کرد.
ب) آنقدر نزدیک نیستند که بتوان با آنها صحبت کرد.
پ) یا خیلی دورند ویا هیچکس در ساحل نیست.

نتایج تست

جنگل و مسیر
جنگل نماد «زندگی» شماست و این که شما چگونه به آن نگاه می ‌کنید. اگر شما گزینه «جنگل در روشنایی روز» را انتخاب کرده‌اید، این قویاً نشانگر این است که به طور کلی آدم شادی هستید. هر چه نور بیشتری در جنگل ببینید به معنی این است که زندگی شما از محتوای بیشتری برخوردار است. چنانچه شما گزینه «جنگل در شب» را انتخاب کرده‌اید، بدین معنی است که چیز عمده‌ای در زندگی شما وجود دارد که می ‌خواهید آن را تغییر دهید یا از آن ناراضی هستید. این انتخاب همچنین بیانگر این است که شما به دلایلی تحت فشار استرس قرار دارید. اگر گزینه «جنگل نه کاملاً تاریک و نه کاملاً روشن» را انتخاب کرده‌اید، نشانگر چیزی بین دو حالت فوق است. یعنی این که یکی دو چیز در زندگی شما وجود دارد که مایلید آن را تغییر دهید.


اگر راهی در جنگل دیده‌اید بدین معنی است که هنوز در زندگی خود به طور کامل جا نیافتاده‌اید. جوانترها معمولاً چنین راهی را می ‌بینند. چرا چنین است؟ راه، نماد جایی است که به سوی آن در حرکتید. کسانی که هنوز راه مشخصی را در زندگی خود پیدا نکرده‌اند به احتمال زیاد راهی را در جنگل می ‌بینند. و از طرف دیگر، کسانی که راه زندگی خود را یافته‌اند(معمولاً افراد مسن‌تر) احتمال کمتری دارد که راهی در بین جنگل ببینند.
فنجان = ثروت
فنجان نماد «ثروت» و رهیافت شما به آن است. این سوال به شما این شانس را می ‌دهد که هر نوع فنجانی را ببینید. در واقع، این سوال به شما فرصت می ‌دهد تا به خودتان پاداش بدهید. اگر فنجان باارزشی را دیده‌اید در این صورت چیزی که برایتان باارزش است را به خودتان پاداش داده‌اید. و اگر فنجانی که دیده‌اید ارزش چندانی نداشته، یعنی هنگامی که فرصتی پیش آمده به خودتان پاداش نداده‌اید.


اگر فنجان را رها کرده‌اید، یعنی به شما شانس داده شده که پاداشی بگیرید ولی شما آن را پشت سر گذاشته‌اید. این بدان معنی است که یا ثروت برای شما ارزش محسوب نمی ‌شود و یا اینکه فکر می ‌کنید «ثروت»، چیزی است که باید برای به دست آوردنش کار و تلاش کنید.


اگر فنجان را از زمین برداشته ودوباره به زمین انداخته‌اید، بدان معنی است که شانس پاداش گرفتن به شما داده شده است، شما هم به قدر کافی کنجکاو بوده‌اید که فنجان را از زمین برداشته‌اید، ولی آن را پشت
eسرگذاشته‌اید. یا ثروت برای شما ارزش eواقعی محسوب نمی ‌شود و یا فکر می ‌کنید «ثروت» چیزی است که باید برای بهe دست آوردنش کار و تلاش کرد.


اگر از فنجان استفاده کرده و سپس آن را همانجا رها کرده‌اید، بدین معنی است که شانس پاداش گرفتن به شما داده شده و شما یک استفاده فوری برای آن پیدا کرده‌اید و فوراً آن را به کار بسته‌اید. بسیاری از مردم یک فنجان چای یا قهوه می ‌بینند و آن را می ‌نوشند. شما هم چنین بوده‌اید؟ شما شانس پاداش گرفتن را پشت سر گذاشت‌اید و یک استفاده عملی برای فنجان یافته‌اید. رهیافت شما به سوی پاداش، «اینجا و اکنون» بوده است.


اگر فنجان را برداشته و با خود برده‌اید، احتمالاً فنجانی را دیده‌اید که به نوعی برایتان باارزش بوده است. یعنی شما شانس پاداش دادن سریع به خودتان را پیدا کرده‌اید و از آن استفاده نموده‌اید.
آب = رابطه زناشویی
آب، برای همه و به ویژه برای خانمها، نماد رابطه زناشویی است. عمق و سرعت جریان آبی که دیده‌اید نشانگر طرز فکر و تمایل شما در این زمینه است.


سرعت جریان آبی که دیده‌اید بیانگر میزان این میل در شماست. هر چند که این میزان لزوماً آنچه مورد نیاز شماست نیست.
سهولت رد شدن از آب، نشانگر طرز تفکر و رهیافت شما به مسائلزناشویی است. هر چه راحتتر از آب رد شوید، یعنی رهیافت و رویکرد شما به این روابطراحت تر و آزادانه‌تر است.
خرس= استرس
خرس، نماد مشکلات و چگونگی برخورد شما با آنهاست. اگر خرس کوچولوی خوشگلی را دیده‌ باشید نشانگر این است که زندگی شما خالی از استرس است و شما به راحتی از کنار مشکلات می ‌گذرید. همچنین نشانگر این است که شما از زندگی‌تان لذت می ‌برد.


امّا چنانچه خرس واقعی و بزرگی را دیده باشید، حال امکان مواجه شدن با یک مشکل واقعی برایتان فراهم شده است. کسانی که به طور دائم تحت فشارهای استرس قرار دارند، خرسهای بزرگتر و خطرناکتری را می ‌بینند.


چه شما خرس را نادیده بگیرید و چه خرس شما را، هر دو نشانگر این است که چگونه به استرس و مشکلات هنگامی که برایتان پیش می ‌آید، می ‌نگرید.


اگر خرس شما را ندیده است و یا آن که دیده ولی سرگرم بازیهای قشنگ با خودش است، بدین معنی است که شما مشکلات واقعی چندانی در زندگی ندارید. شما تحت استرس و نگرانیهای روزمره نیستید. به شما فرصت داده شد تا مشکلی را ببینید ولی این فرصت را از دست دادید! اصلاً چیز بدی نیست.


اگر خرس شما را دیده ولی با شما کاری نداشته و سرگرم کار خودش بوده است، این بدان معنی است که با وجودی که مشکلات متداول در زندگی شما وجود دارد، ولی شما از نظر سطح استرس یا نگرانی، در شرایط ناسالمی قرار ندارید.


و بالاخره اگر خرس متوجه شما شده و به نحو تهدیدآمیز و ترسناکی به شما نگاه می ‌کرده است، یعنی شما نیاز به مرخصی دارید! شما تحت
eفشارهای شدید استرس و نگرانی هستید و این می ‌تواند شرایط ناسالمی را برای شماe به وجود آورد.


نحوه عبور از خرس و ادامه دادن راه، نشانگر این است که شما با مشکلات چگونه برخورد می ‌کنید و چگونه به حل آنها می ‌پردازید. اگر پاسخ شما این بوده که به فکر بغل کردن خرس و همراه بردن آن بوده‌اید، در این صورت رویکرد شما با سایر مردم بسیار متفاوت است. اغلب مردم تحت استرس بسیار بیشتری از شما قرار دارند.
ساحل = ارتباط با مردم
ساحل، نماد چگونگی ارتباط شما با افرادی که پیرامونتان قرار دارند است. تعداد افرادی که در ساحل دیده‌اید، مستقیماً به تعداد افرادی که مایلند دوروبرتان باشند ارتباط دارد. افراد اجتماعی و معاشرتی در کنار عدّه زیادی از مردم احساس راحتی می ‌کنند. این گونه افراد، ساحل را مملو از جمعیت می ‌بینند. در طرف مقابل، کسانی که هیچکس را در ساحل ندیده‌اند آنهایی هستند که از تنها بودن با خودشان احساس آرامش و راحتی می ‌کنند. احساس تنهایی برای آنها مفهومی ندارد و می ‌توانند مدّت زمانی طولانی با خودشان به سر برند.


اگر شما صدها نفر را در ساحل دیده باشید یعنی از بودن در مکانهای شلوغ و پرجمعیت احساس ناراحتی نمی ‌کنید. در حالی که اگر یک یا دو نفر را در ساحل دیده باشید، بدان معنی است که شما فردی هستید که نمی ‌خواهد زمان زیادی را در مکانهای شلوغ بگذراند و ترجیح می ‌دهد با یک نفر یا دونفر صحبت کند.


البته این به معنی آن نیست که شما آدمی اجتماعی نیستید. بلکه نشانگر این است که بیشتر تمایل به محیطهای آرام و کم جمعیت دارید. اغلب مردم، ساحل را با یک یا دو نفر می ‌بینند.


فاصله مردمی که در ساحل هستند با شما، نماد چگونگی ارتباط شما با افرادی است که پیرامونتان قرار دارند. اگر مردم آنقدر نزدیک بوده‌اند که امکان صحبت کردن با آنها فراهم بود، یعنی شما در بیشتر مواقع مایل به ارتباط برقرار کردن با دیگران هستید.


اگر مردم آنقدر دور بوده‌اند که امکان صحبت با آنها نبوده، بدان معنی است که شما در اکثر اوقات نیازی به برقراری ارتباط با دیگران ندارید، اما دلتان می ‌خواهد کسانی را پیرامون خود داشته باشید.


و بالاخره اگر مردم خیلی دور بوده‌اند یعنی شما در اکثر مواقع نیازی به برقراری ارتباط با دیگران ندارید و از تنها بودن با خودتان راضی هستید

ادامه مطلب ...