-
درسی که از یک سگ آموختم
1390,08,30 23:39
سالها پیش مدتی را در جایی بیابان گونه بسربردم. عزیزی چهار دیواری خود را در آن بیابان در اختیار من قرار داد. یک محوطه بزرگ با یک سرپناه و یک سگ. سگ پیر و قوی هیکلی که برای بودن در آن محیط خلوت و ناامن دوست مناسبی به نظر می رسید. ما مدتی با هم بودم و من بخشی از غذای خود را با او سهیم می شدم و او مرا از دزدان شب محافظت...
-
با محبت شاید- بی محبت هرگز!
1390,08,23 02:56
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA با محبت شاید، با خشونت هرگز........................... با خشونت هرگز بچه ها لال شوید بی ادب ها ساکت سخت آشفته و غمگین بودم به خودم می گفتم بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند درس ومشق خودرا باید امروزیکی رابزنم اخم کنم و نخندم اصلا تابترسندازمن وحسابی ببرند **** خط کشی...
-
با سپاس از الف.ب
1390,08,23 02:53
سی ثانیه پای صحبت برایان دایسون فرض کنید زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید. جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشه ای هستند. پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد...
-
الف.ب
1390,08,23 02:52
الف. ب < مـــــــا چــقــدر زود بــاور هـسـتـیـم! … پروژه این دانشجو جایزه رتبه نخست را به خود اختصاص داد! او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود : ۱- مقدار زیاد آن باعث...
-
آموزنده
1390,07,27 04:36
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA انسان ها اغلب بی انصافند، اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهانی متهم می کنند- اگر خوشرو و بی ریا باشی بی ارزشت می کنند- اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند و اگر برای همه این بی انصافی ها سکوت کنی: تو را احمق فرض می کنند! مجله داستان کوتاه سرخ پوست ها و رئیس جدید...
-
جالب
1390,07,09 03:00
داستان طنز- هوش مصنوعی ( فرستنده : ngr_h@yahoo.com) یه بابایی میخوره زمین دستش پیچ می خوره ، منتها تنبلیش میاد بره دکتر نشونش بده ...دستش یه مدت همینجور درد می کرده ، تا یه روز رفیقش بهش میگه : این داروخونه یسر کوچه یه کامپیوترآورده که صد تومن میگیره ، آنی هر مرضی رو تشخیص میده !!!یارو پیشِ خودش میگه : خوب دیگه صد...
-
این آهنگ رضا صادقی رو دوست دارم
1390,06,30 23:28
دلم برات تنگ شده جونم دلم برات تنگ شده جونم میخوام ببینمت نمیتونم بین ما دیوارهای سنگی فاصله یک عمر میدونم بغض ترانمو شکستم میخوام بگم عاشقت هستم تویی تمام هستی و مستی و راستی و تمام قصه من تویی سنگ صبورم و نگاه دورم و لبهای بسته ی من نیمه شب از خوابم پامیشم نیستی پیشم نیستی پیشم بازدیوونه میشم دوریه تو تیشه زد به...
-
انتزاعی
1390,06,28 00:43
انتزاعی (آبستره) تجرید فروکاستن از ارزش چیزی و برداشت گرایی موضوع اصلی: کسب مهارت در تجسم اشکال و بیان احساسات آنی نسبت به طبیعت بدون تقلید از واقعیت در قالب رنگ ها و فرم های بدون شکل – غالب بودن ارزش روح بر جسم و حس بر شیء تاریخ: این سبک در مسیر اول زاییده سبک فوویسم از فرانسه و در مسیر دوم زاییده سبک کوبیسم از روسیه...
-
بدون شرح
1390,06,27 00:29
هر روز انسان های جدیدی متولد شده و با تکنولوژی های جدید به چرخة زمان می پیوندند - هر روز به جمعیت و آسایش و راحتی آن اضافه شده و از آرامش و محبت بی دریغشان به هم ،کاسته می شود. این،یعنی حرکت دنیا به جلو و درجازدن انسان در تفکرات خشک و کلیشه های تاریخ مصرف گذشته که نتوانسته در طول زمان جلای تازه ای به آنها ببخشد -...
-
سبک اکسپرسیونیسم
1390,06,16 23:43
Expressionism : اکسپرسیونیسم هیجان نمایی موضوع اصلی: برای بیان تجسمی از هیجانات با رنگ های تند،خطوط زمخت و شکسته- آغاز از حدود سال 1910 همراه با هنرهای تجسمی آغاز به ظهور کرده است که بنا به دوره و محل به گونه ای در آمده است. مثل: نگارگری (سبک تبریزی) در هنر ایرانی – سونگ در هنر چینی بازنمایی عواطف و عسیان گری علیه...
-
ندای آغاز- سهراب سپهری
1390,04,11 01:24
کفشهایم کو؟ چه کسی بود صدا زد سهراب؟ آشنا بود صدا؛ مثل هوا با تن برگ مادرم در خواب است و منوچهر و پروانه و شاید همهی مردم شهر شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیهها میگذرد و نسیمی خنک از حاشیهی سبز پتو خواب مرا میروبد بوی هجرت میآید بالش من پر آواز پر چلچلهها ست صبح خواهد شد و به این کاسهی آب آسمان هجرت...
-
کوبیسم
1390,04,08 03:09
کویبیسم: سعی در خلق کردن تصویر سه بعدی و حجم گرایی بدون ایجاد توهم بصری است. این سبک از نقاشی از سال ۱۹۱۰-۱۹۲۴ شکل گرفت و نام آن را لوئی واسل (منتقد هنری) با دیدن نقاشی ژرژ براک که پر از مکعب های کوچک بود از روی تمسخر انتخاب کرد. در این سبک دو هنر مند بزرگ براک و پیکاسو(ازبزرگان نقاشی رئال) پیشرو و فعال بودند. سبک...
-
سبک های نقاشی
1390,03,31 23:54
سبک های نقاشی هنر نقاشی در طول زمان و با اتفاقات تاریخی همراه با فرهنگ و خلق و خوی مردم دچار تغییراتی در نوع سوژه ها- تکنیک ها و نحوه ارائه شده و باعث ایجاد سبک های مختلف با سلایق متفاوت شده است. با مطالعه تاریخ هنر جهان و به خصوص نقاشی جهان خلاقیت و نبوغ شگرفی را شاهد خواهیم بود. در این مبحث سعی می کنم به طور منظم...
-
تست ازدواج!
1390,03,22 02:01
<SCRIPT LANGUAGE="JavaScript" SRC=" http://manotoma.com/test/ezdevaj2.js"></SCRIPT >
-
خوبی و بدی دوستان!
1390,03,22 01:43
دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور میکردند. بین راه سرموضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند. یکی از آنها از سر خشم؛بر چهره دیگری سیلی زد.دوستی که سیلی خورده بود؛ سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید، روی شنهای بیابان نوشت: امروز... بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد. آن دو کنار یکدیگر به راه خود...
-
کتابی که خواندنش را بیش از یکبار توصیه می کنم!
1390,03,19 00:12
کتاب «یک عاشقانه آرام» از نویسنده بزرگ معاصر ایرانی : نادر ابراهیمی رمانی عاشقانه فسلفی و بسیار زیبا قسمتی از متن کتاب: هرگز به خاطر مردمی که به مهرورزی ِ ایشان ٬عادت کرده ای ٬زندگی نخواهی کرد. نمازی که از روی عادت خوانده شود ٬ نماز نیست٬ تکرار ِ یک عادت است: نوعی اعتیاد. حرفه ای شدن٬ پایان ِ قصه ی خواستن است....
-
زنان عاشق شنیدن چه سخنانی هستند
1390,03,16 22:22
وقتی سخن از تعریف و تمجید بمیان می آید زنان تـبـدیل به هیولای خـون آشـام گـرسـنـه ای می گـردند که همیشه بیشتر و بیشتر و بیشتر طلب میکنند! و اگر شما خواسته شان را برآورده نمایید، در عـوض بـسیـار بـیـشتـر از طرف همسرتان مورد محبت و توجه قرار خواهید گرفت و آنها خوب می دانند که چطور این کار شما را جبران کنند. چه ازدواج...
-
قانون بازگشت
1390,03,16 22:11
نگارههای دیواری قانون بازگشت مردی از یکی از دره های پیرنه در فرانسه می گذشت ، که به چوپان پیری برخورد. غذایش را با او تقسیم کرد و مدت درازی درباره ی زندگی صحبت کردند . بعد صحبت به وجود خدا رسید . مرد گفت : اگر به خدا اعتقاد داشته باشم باید قبول کنم که آزاد نیستم و مسوول هیچ کدام از اعمالم نیستم . زیرا مردم می گویند...
-
گره گشای - شعری فوق العاده از پروین اعتصامی-
1390,03,11 22:53
گره گشای(شعری از پروین اعتصامی) پیرمردی، مفلس و برگشته بخت روزگاری داشت ناهموار و سخت هم پسر، هم دخترش بیمار بود هم بلای فقر و هم تیمار بود این، دوا میخواستی، آن یک پزشک این، غذایش آه بودی، آن سرشک این، عسل میخواست، آن یک شوربا این، لحافش پاره بود، آن یک قبا روزها میرفت بر بازار و کوی نان طلب میکرد و میبرد آبروی دست...
-
راز انرژی !
1390,03,08 03:09
اما بحث داغ انرژی ها تمام اتفاق هایی که دور و بر ما میوفته، نتیجه ی انرژی هاست . دوست مون انرژی ! شغل مون انرژی ! همسر مون انرژی ! اتفاقات، دونه دونه، انرژی ! دوستان عزیز قانونی داریم در فیزیک به اسم قانون "دوبروی" ! قانون دوبروی به زبان ساده میگه که: هر ذره در حال ساطع کردن مدام انرژی از خود است . خودکار ،...
-
مشکلات چقدر سنگین اند؟
1390,03,07 00:57
استادی درشروع کلاس درس ، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند.بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است ؟ شاگردان جواب دادند 50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم ........ استاد گفت : من هم بدون وزن کردن ، نمی دانم دقیقا" وزنش چقدراست . اما سوال من این است : اگر من این لیوان آب را چند...
-
زوج خوشبخت- طنز ۵
1390,02,28 01:38
یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده ودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون راز خوشبختیشونو بفهمند.سردبیر میگه:آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟ شوهره...
-
خانم ها از گوش خر می شوند !
1390,02,26 00:54
و متاسفانه این تنها خانمها هستند که از نقطه ضعف آقایان استفاده می کنند و با اهمیت دادن به زیبایی خود آقایان را بلانسبت خر می کنند ولی تنها بعضی از آقایان از زبان خوش استفاده کرده و دل خانم ها را به دست می آورند پس نتیجه می گیریم که چقدر آقایان یک دنده تر و لجبازترند و سعی در وسعت بخشیدن به دایره لغت احساسی ندارند. این...
-
داستان بسیار آموزنده " چرخه زندگی "
1390,02,24 23:07
پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان پیرمرد میلرزید،چشمانش تار شده بودو گام هایش مردد و لرزان بود . اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع میشدند،اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را تقریبا برایش مشکل می ساخت. نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و...
-
دیوار شیشه ای باورهای ما!
1390,02,24 04:41
دیوار شیشه ای یه روز یه دانشمند یک آزمایش جالب انجام داد . اون یه آکواریوم شیشه ای ساخت و اونو با یه دیوار شیشه ای دو قسمت کرد. تو یه قسمت یه ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگه یه ماهی کوچیکتر که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگه بود . ماهی کوچیکه تنها غذای ماهی بزرگه بود و دانشمند به اون غذای دیگه ای نمی داد... او برای...
-
سلام و قدردانی برای آنهایی که «من» هستند!
1390,02,21 04:27
سلام می نویسم و هم زمان فکر می کنم به روزهایی که در گذرند و سال هایی که مثل یک چشم برهم زدن عمرمان را با خود می برند. و چه غمگین می شود وجود ما وقتی که به از دست داده ها می اندیشیم- چه ترسی وجودمان را می گیرد وقتی به داشته هایمان فکر می کنیم و اینکه تا کی می توانیم لذت ببریم از داشتنشان. در دهه سوم زندگی گاه دلم می...
-
تست شخصیت شناسی جالب ۲
1390,02,21 04:02
به سوالات زیر با دقت و صادقانه پاسخ بدهید و در پایان تعبیر پاسخ هایتان را مشاهده بفرمائید 1- دریا را با کدام یک از ویژگی های زیر تشریح میکنید؟ آبی تیره، شفاف، سبز، گلآلود 2- کدام یک از اشکال زیر را دوست دارید؟ دایره، مربع یا مثلث 3- فرض کنید در راهرویی راه میروید. دو در میبینید. یکی در 5 قدمی سمت چپ تان و دیگری در...
-
بسیار زیباست!
1390,02,20 02:04
سه شعر از یک موضوع شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که فکر کنم همه خوندن یا شنیدن : تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام...
-
با عشق زندگی کن!
1390,02,18 23:29
درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود . پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟ از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و... حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی کن که...
-
مدیریت استراتژی!
1390,02,18 02:10
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را...