-
از بستگان خدا!
1390,02,18 02:09
شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی. پسرک، در حالیکه پاهای برهنهاش را روی برف جابهجا میکرد تا شاید سرمای برفهای کف پیادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد. در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که با نگاهش ، نداشتههاش رو از خدا طلب میکرد، انگاری با چشمهاش آرزو میکرد....
-
سکوت : علامت رضاست یا جواب ابلهان؟
1390,02,14 23:07
در احوالات شیخ ابولسعید آمده است که در ولایت ایشان شاهی بی تدبیر و کم خردی زندگی می کرد. روزی بر آنها خشکسالی بیامد، قحطی بشد، اموال و دارایی هایشان غارت گشت، اجناس گران شد، و فساد بیداد کرد. مردم جمع شدند و گفتند : یا شیخ فکری به حال ما کنید که این شاه هر شب جگر های ما را با چاقوی بی تدبیری هایش کباب می کند و می...
-
طنز۵
1390,02,14 22:27
روزی مردی به سفر می رود و به محض ورود به اتاق هتل متوجه می شود که آن هتل مجهز به کامپیوتر است.تصمیم می گیرد به همسرش ایمیل بزند. نامه را می نویسد اما در تایپ آدرس اشتباه می شود و بدون اینکه متوجه شود نامه را می فرستد. در این ضمن در گوشه ای دیگر از این دنیای خاکی، زنی که تازه از مراسم خاکسپاری همسرش به خانه برگشته بود،...
-
مشاجره همسران
1390,02,14 22:05
راه هایی برای جلوگیری از بحث های زن و شوهری گاهی اوقات که درگیر مشاجره می شوید، مشاجره هر لحظه شدیدتر شده و در شما احساس ناراحتی اوج می گیرد، به طوری که فراموش می کنید جر و بحث بر سر چه مسئله ای آغاز شده، فقط احساس می کنید از دست همسرتان ناراحت و عصبانی هستید و هر چه بحث داغ تر می شود بیشتر دوست دارید در مبارزه پیروز...
-
تست شخصیت شناسی جالب
1390,02,14 00:46
ت ست روانشناسی عجیب و جدید نکته : با خواندن اولین تست و انتخاب گزینه مناسب به سوالی که هر گزینه مشخص کرده بروید و به آن سوال جواب دهید. مثلا اگر گزینه پ سوال ۱را انتخاب کردید دیگر لزومی ندارد سوال ۲ و ۳ را پاسخ دهید فقط کافی است به سوال ۴ مراجعه کنید. ۱)بیش از همه دوست دارید به کجا سفر کنید: الف) پکن: رجوع شود به سوال...
-
جالب و تاریخی
1390,02,12 02:30
آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم 120 سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟ برای چه نمی گوییم 150 یا 100 سال یا ... در ایران قدیم، سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر 4 سال یک روز اضافه کنند و آن سال را سال کبیسه بنامند (حتما خوانندگان می دانند که تقویم فعلی که بنام تقویم جلالی...
-
دوونسنزو گلف باز معروف
1390,02,11 03:24
روزی روبرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن می شود تا آماده رفتن شود. پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک می شود. زن پیروزیش را تبریک می گوید و سپس عاجزانه می افزاید که پسرش به خاطر ابتلا به...
-
طنز ۴
1390,02,11 03:23
روزی دخترک از مادرش پرسید: 'مامان نژاد انسان ها از کجا اومد؟مادر جواب داد: خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژادانسان ها به وجود اومد. دو روز بعد دختر همین سوال رو از پدرش پرسید. پدرش پاسخ داد: 'خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد..' دخترک که گیج شده بود نزد مادرش...
-
سنت اگزوپری- شازده کوچولو!
1390,02,07 22:34
بسیاری از مردم کتاب" شازده کوچولو اثر اگزوپری " را می شناسند. اما شاید همه ندانند که او خلبان جنگی بود و با نازیها جنگید وکشته شد . قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می جنگید . او تجربه های حیرت آو خود را در مجموعه ا ی به نام لبخند گرد آوری کرده است... در یکی از خاطراتش می...
-
تا کی زنده ایم؟
1390,02,07 03:48
هنوز هم بعد از این همه سال، چهرهی ویلان را از یاد نمیبرم. در واقع، در طول سی سال گذشته، همیشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگی را دریافت میکنم، به یاد ویلان میافتم ... ویلان پتی اف، کارمند دبیرخانهی اداره بود. از مال دنیا، جز حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی دیگری نداشت. ویلان، اول ماه که حقوق میگرفت و جیبش پر میشد،...
-
رویان آبی!
1390,02,06 05:06
آموزگارى تصمیم گرفت که از دانشآموزان کلاسش به شیوه جالبى قدردانى کند. او دانشآموزان را یکىیکى به جلوى کلاس میآورد و چگونگى اثرگذارى آنها بر خودش را بازگو میکرد. آن گاه به سینه هر یک از آنان روبانى آبى رنگ میزد که روى آن با حروف طلایى نوشته شده بود: « من آدم تاثیرگذارى هستم.» سپس آموزگار تصمیم گرفت که پروژهاى...
-
نفوذ برند به قلب ها
1390,02,04 00:10
در ادامه مطالب مربوط به برند از کتاب «اسرار نام و نشان سازی» تالیف آقای خلیل جعفرپیشه در زیر راز برند و موفقیت آن را می خوانید: ضمناْ مطالب جامع و کامل تری در این باره در کتاب بعدی از ایشان که در حال ترجمه است به نام « برندینگ احساسی » خواهید خواند. راز برند نفوذ به قلبها است بنا به نظر آقای روی اچ ویلیامز (مولف...
-
دانستنی! برای سلامتی تان مفید است!
1390,02,04 00:05
ساعت 11 شب بدنمان در چه وضعی است؟؟؟ 12 شب یا 3 نیمه شب چطور؟؟؟ برای سالم زیستن، باید خواب راحت و آرامی داشته باشیم. به موارد زیر دقت کنید تا اهمیت خوابیدن برای شما روشن گردد: ساعت 9 تا 11 شب: زمانی است برای از بین بردن مواد سمی و غیر ضروری که این عملیات توسط آنتی اکسیدان ها انجام می شود. در این ساعت بهتر است بدن در...
-
زن ها چه می خواهند
1390,02,03 12:46
روزی روزگاری پادشاه جوانی به نام آرتور بود که پادشاه سرزمین همسایه اش او را دستگیر و زندانی کرد. پادشاه می توانست آرتور را بکشد اما تحت تاثیر جوانی آرتور و افکار و عقایدش قرار گرفت. از این رو، پادشاه برای آزادی وی شرطی گذاشت که می بایست به سؤال بسیار مشکلی پاسخ دهد. آرتور یک سال زمان داشت تا جواب آن سوال را بیابد، و...
-
طنز۳
1390,02,03 12:45
خانم حیدری برای دیدن پسرش مسعود، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود. او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر بنام ویکی زندگی میکند. کاری از دست خانم حیدری بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود. او به رابطه میان آن دو ظنین شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد. مسعود که فکر مادرش را...
-
وجود خدا!
1390,02,03 08:38
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردندوقتی به موضوع خدا رسید آرایشگر گفت: من باور نمی کنم که خدا وجود دارد. مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟ آرایشگر جواب داد: کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا...
-
جلوگیری از شایعه !۲
1390,02,01 09:15
میگویند حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی میساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام میدادند. پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه! کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت : چوب بیاورید !...
-
داستان زیبا۱
1390,02,01 09:15
مردی در کنار رودخانهای ایستاده بود. ناگهان صدای فریادی را شنید و متوجه شد که کسی در حال غرق شدن است. فوراً به آب پرید و او را نجات داد... اما پیش از آن که نفسی تازه کند فریادهای دیگری را شنید و باز به آب پرید و دو نفر دیگر را نجات داد! اما پیش از این که حالش جا بیاید صدای چهار نفر دیگر را که کمک میخواستند...
-
بخوان و بیندیش!
1390,01,31 08:19
بخوان و درباره اش فکر کن آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند آدم های بزرگ درد دیگران را دارند آدم های متوسط درد خودشان را دارند آدم های کوچک بی دردند آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند آدم های...
-
ای دبستانی ترین احساس من
1390,01,30 16:01
خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه وکلاغ روبه مکارو دزد دشت وباغ روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی با هوش بود فیل نادانی برایش موش بود با وجود سوز وسرمای شدید ریز علی پیراهن از تن میدرید تا درون نیمکت جا...
-
روابط بین انسان ها - عر وس داماد فامیل دوست و غیره
1390,01,29 12:18
در عناوین طنز که دیروز گذاشته بودم نظراتی از دوستان دیدم که لازم دونستم این مطلب را بنویسم. اولا که من دوست دارم مطالبی که اینجا می خونید فقط به عنوان خواندنی ها بخونید نه چیزی غیر این ! خوب هاش رو استفاده کنید بدهاش رو از ذهنوتون بریزید دور و با خنده هاش بخندید. و اما در مورد برخی گله مندی ها - چه خانواده شوهر چه...
-
اندر حکایت مادرشوهر ها و عروس ها
1390,01,29 10:00
وقتی یه مرد معتاد میشه : اگه زنش زن بود و به فکر زندگیش بود این بیچاره به این روز نمی افتاد، بدبختی اینا رو به این روز می کشه دیگه!! وقتی یه زن معتاد میشه: ای وای!!! خاک بر سرش ! بیچاره شوهرش دلش به چی خوشه ! چه جوری اینو تحمل میکنه؟؟ پسرم حروم شد!! وقتی یه دختر یه کم به خودش میرسه : اوه! اوه ! ننه باباش جمش نمی کنن!!...
-
اندر حکایت مادرزن ها و دامادها
1390,01,29 09:49
آزمایش محبت دامادان توسط مادر زن زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یکروز تصمیم گرفت میزان علاقهاى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند. یکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توى...
-
بیل گیتس و ثروتمندترین
1390,01,29 08:48
از بیل گیتس پرسیدند از تو ثروتمند تر هم هست؟ در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدند کی هست؟ در جواب گفت : من سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشه های در حقیقت طراحی مایکروسافت را تو ذهنم داشتم پی ریزی میکردم، در فرودگاهی درنیویورک بودم که قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک...
-
درخواست مشتری را جدی بگیرید
1390,01,28 10:24
درخواست مشتری را همیشه جدی بگیرید بخش پونتیاک شرکت خودروسازی جنرال موتورز شکایتی را از یک مشتری با این مضمون دریافت کرد: «این دومین باری است که برایتان می نویسم و برای این که بار قبل پاسخی نداده اید، گلایه ای ندارم ؛ چراکه موضوع از نظر من نیز احمقانه است! به هر حال ، موضوع این است که طبق یک رسم قدیمی ، خانواده ما عادت...
-
زن ها ! مردها!
1390,01,28 10:22
زنها زنها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می کنند البته بدون بخارش هم بدرد نمیخورد. زن ها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشک آدم رو درمیآورد. زنها مثل سکوت هستند با کوچکترین حرفی میشکنند. زنها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می کنند. زنها مثل...
-
شعر۲
1390,01,27 08:30
دوستی با هرکه کردم خصم مادرزاد شد آشیان هر جا گزیدم خانه صیاد شد آن رفیقی را که با خون جگر پروردمش وقت کشتن بر سر دار آمد و جلاد شد
-
در حکایت حسودان
1390,01,25 09:27
در حکایت حسودان و منکران - گنجور نظامی گنجوی خلاصه ای از شعر نظامی: افکندن صید کار شیر است روبه ز شکار شیر سیر است دریای محیط را که پاکست از چرک دهان سگ چه باکست هرچند ز چشم زرد گوشان سرخست رخم ز خون جوشان چون بحر کنم کنارهشوئی اما نه ز روی تلخروئی چون آینه گر نه آهنینم با سنگ دلان چرا نشینم دزد در من به جای مزدست...
-
حس حالا
1390,01,25 09:02
چه دردی است در میان جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن برای دیگران چون کوه بودن ولی در چشم خود آرام شکستن برای هرلبی شعری سرودن ولی لبهای خود همواره بستن چه دردی است در میان جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن ب ه رسم دوستی دستی فشردن ولی با هر سخن قلبی شکستن به نزد عاشقان چون سنگ خاموش ولی در بتن خود غوغا نشستن به...
-
موعظه
1390,01,24 12:14
یکشنبه بود و طبق معمول هر هفته رزی ، خانم نسبتا مسن محله ، داشت از کلیسا برمیگشت … در همین حال نوه اش از راه رسید و با کنایه بهش گفت : مامان بزرگ ، تو مراسم امروز ، پدر روحانی براتون چی موعظه کرد ؟ ! خانم پیر مدتی فکر کرد و سرش رو تکون داد و گفت : عزیزم ، اصلا یک کلمه اش رو هم نمیتونم به یاد بیارم !!! نوه پوزخند ی زد...