شیرین
شیرین

شیرین

برند خود را تعریف کنید

برند خود را تعریف کنید

تعریف برند مستلزم نگاه نقادانه و موشکافانه نسبت به فلسفه کسب و کار است. و ازآنجاکه کاری دشوار ، تخصصی و زمان‌بر به حساب می‌آید می‌توان آن را به متخصصین این رشته واگذار کرد.

برای تعریف برند به یک پلات فرم (plotform) نیاز دارید. پلات فرم بیانیه و یا مجموعه‌ای از بیانیه‌های راهبردی و هدف‌مند است که مشخص می‌سازد شما که هستید، چه کاری انجام می‌دهید ؟ طرح و برنامه شما برای نیل به اهدافتان چیست ، چرا و چگونه نسبت به سایر شرکتهای موجود در صنعت یکتا و یا متفاوت می‌باشید.

اگرچه ساختار پلات فرم برند در هر صنعتی متفاوت است اما عناصر اصلی و مشترک در همه آنها عبارتست از : 1- مأموریت  2- صفت ممیزه  3- طرح ارزش  4- شعار

مأموریت : بیانیه مأموریت (mission statement) باید مقصود و فلسفه وجودی برند را به طور شفاف، مجمل و موجز بیان نماید. درتهیه بیانیه مأموریت باید ضمن اشاره به اهداف بلندمدت خود در صنعت ، مزایا ، بازار هدف و مزیت‌های رقابتی خود را به طور مشخص مورد اشاره قرار دهید. بیانیه‌های مأموریت دراشکال و اندازه‌های مختلف تهیه می‌شوند . بعضی از آنها خاص و دقیق و بعضی دیگر قابل تفسیر و تأویل‌اند.

بیانیه مأموریت باید کاملاً کوتاه بوده و از پنج جمله تجاوز نکند.

 فهرستی از کلمات و تعابیری که توصیف گر روح و جوهره برند شما باشد، کلماتی که می‌خواهید مشتریان از طریق آنها با شما ارتباط برقرار نمایند و کلماتی که بتواند شما را در ذهن آنها نسبت به سایر شرکتها متمایز سازد- تهیه کنید.

این فهرست باید برند شما را برجسته ساخته و در راستای تحریک علائق و انگیزه‌های درونی بازار هدف‌تان تهیه و ارئه شود. بااین حال این نکته را باید مد نظر داشته باشید که مصرف کنندگان قادر نیستند همه کلمات مورد نظر شما را به ذهن سپرده و از طریق همه کلمات و تعابیر مندرج در این فهرست با شما ارتباط برقرار کنند. بنابراین یکی از کلمات را گزینش نموده و صرفاً آن را برجسته نمائید- تنها یکی از آنهائی که مایل به رسوب آن در ذهن و روح مشریان خود هستید.

طرح ارزش : طرح ارزش یعنی تمام منافع، مزایا و فوایدی که برند شما اقدام به ایجاد آنها می‌نماید. از خود سئوال کنید : برتری و مزیت‌های رقابتی برند من نسبت به سایرین در چیست؟ طرح ارزش باید بتواند شما را از رقبایتان در صنعت متمایز ساخته و در بردارنده منافعی باشد که مصرف‌کنندگان با مصرف برند شما نصیبشان می‌شود. خلاصه‌ای از ارزش برند (brand value) خود را در قالب یک یا دو جمله درآورید و سعی کنید منافع و قابلیت‌های کلیدی محصول خود را در این جملات بگنجانید.

فراموش نکنیم که برند تنها تشخیص و به یاد آوردن نام و لوگو شرکت از طریق فعالیتهای تبلیغاتی نیست. بلکه همه فعل و انفعالات شرکت در تحکیم و یا تضعیف موقعیت برند نقش دارند.

( ازنوع رفتار کارکنان با مشتریان و نحوه تعامل با آنها گرفته تا وضعیت ظاهری کارکنان، نوع بسته‌بندی محصول، وب سایت شرکت، کیفیت محصول و خدمات، خودروها ، فضای فیزیکی و دفاتر و مراکز وابسته به شرکت... ) 

برگفته از کتاب ارزشمند نام و نشان سازی - خلیل جعفرپیشه

تبلیغات در برند

برند زمانی مسیر موفقیت را خواهد پیمود که پایه‌هایش بر روی نتایجی که در عمل پیاده می‌کنیم و آنچه را که به عینه ارائه می‌دهیم ساخته شود.

به سیاستها ، روشها ، منش‌ها و طرز اداره شرکت خود و مناسبات آن در لایه‌های مختلف نگاه ‌کنید. کدام رفتارها را پایش نموده و به کدامیک پاداش می‌دهید؟ با کدامیک از روشها و منش‌های رفتاری کارکنان خود، رفتار انضباطی می‌کنید؟ آیا رویه‌های خرید و قیمت گذاری خود را امتحان کرده و می‌کنید ؟ شک نکنید که تأثیر اینگونه اقدامات بر روی برند شرکت به مراتب بیشتر از آن چیزهائی است که در آگهی‌های تبلیغاتی خود آنها را عنوان می‌کنید. صدای شرکت خود را با گوش‌های مشتریان بشنوید و از روزنه نگاه مشتریان به شرکت و مناسبات آن در بخشهای مختلف نگاه کنید. اگر می‌خواهید به روح و حقیقت وجودی شرکت خود پی ببرید به جای چسببدن به باورهای خود اقداماتی که کارکنان شما در طول روز در برخورد با مشتریان ، همکاران صنفی پیمانکاران سهامداران و ... انجام می‌دهند را مورد امتحان قرار دهید. در این صورت است که آگهی‌هایی را که با هدف برندسازی می‌نویسید مانند توپ صدا خواهند کرد و تبلیغات برندساز به تقویت و تثبیت برند شما در سطح بازار کمک خواهد نمود .

طنز۲

مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن

منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن

شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن

معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام

پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم

پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکته به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم گرمه

منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه : ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه

شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت

معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه : کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق

پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه : راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد

مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت

دیگه بقیشو حال ندارم تعریف کنم

فروشندگان بخوانند

مشتری فقیر

پرومودا باترا

در اوزاکا، شیرینی‌سرای بسیار مشهوری بود. شهرت او به خاطر شیرینی‌های خوشمزه‌ای بود که می‌پخت. مشتری‌های بسیار ثروتمندی به این مغازه می‌آمدند، چون قیمت شیرینی‌ها بسیار گران بود. صاحب فروشگاه همیشه در همان عقب مغازه بود و هیچ وقت برای خوش‌آمد مشتری‌ها به این طرف نمی‌آمد. مهم نبود که مشتری چقدر ثروتمند است.

یک روز مرد فقیری با لباس‌های مندرس و موهای ژولیده وارد فروشگاه شد و عمداً نزدیک پیش‌خوان آمد. قبل از آن‌که مرد فقیر به پیشخوان برسد، صاحب فروشگاه از پشت مغازه بیرون پرید و فروشندگان را به کناری کشید و با تواضع فراوان به آن مرد فقیر خوش‌آمد گفت و با صبوری تمام منتظر شد تا آن مرد جیب‌هایش را بگردد تا پولی برای یک تکه شیرینی بیابد!

صاحب فروشگاه خیلی مؤدبانه شیرینی را در دست‌های مرد فقیر قرار داد و هنگامی که او فروشگاه را ترک می‌کرد، صاحب فروشگاه همچنان تعظیم می‌کرد.

وقتی مشتری فقیر رفت، فروشندگان نتوانستند مقاومت کنند و پرسیدند که در حالی که برای مشتری‌های ثروتمند از جای خود بلند نمی‌شوید، چرا برای مردی فقیر شخصاً به خدمت حاضر شدید.

صاحب مغازه در پاسخ گفت: مرد فقیر همه‌ی پولی را که داشت برای یک تکه شیرینی داد و واقعاً به ما افتخار داد. این شیرینی برای او واقعاً لذیذ بود. شیرینی ما به نظر ثروتمندان خوب است، اما نه آنقدر که برای مرد فقیر، خوب و باارزش است. 

برگرفته از کتاب:

باترا، پرومودا؛ رمز و راز زندگی بهتر

کینه و نفرت

معلم یک مدرسه به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند. فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به مدرسه آمدند. در کیسه‌ی بعضی ها ۲ بعضی ها ۳ ، و بعضی ها ۵ سیب زمینی بود. معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند. روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده. به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند. پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند. معلم از بچه ها پرسید : از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟ بچه ها از اینکه مجبور بودند ، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند. آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی ، این چنین توضیح داد: این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید. بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می‌کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می‌کنید. حالا که شما بوی بد سیب زمینی‌ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟